پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
 
 
واقعا.......
نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391
ساعت : 17:36
نویسنده : SOLTAN

 

 

مـا عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ،

 

 

تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم

 

 

یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم .

 

 

 

مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی کــه زحــمـت هـای اصــلـی رو بــرای مــا می کشن

 

نـمی بـیـنیم ،

 

 

ما فـــقـط کــســانـی رو دوســت داریـم بـبـینـیم کــه بــرامـون نـقـش بــازی مـی کـنن!!


:: برچسب‌ها: بیا, عکس, س, دانلود, ,



فقط بخوانید....
نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391
ساعت : 17:34
نویسنده : SOLTAN

 

اززشت رویی پرسیدند آنروزکه جمال پخش می کردند کجا بودی؟

 

گفت : در صف کمال

.  .  .

 

اگر کسی به تو لبخند نمی زند علت را در لبان بسته خود جستجو کن

.  .  .

 

مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است

.  .  .

 

همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفش شان نیست

.  .  .

 

با تماl فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن

 

و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن

.  .  .

 

هرکس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید

.  .  .

 

مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد

.  .  .

 

شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار

.  .  .

 

وقتی تنها شدی بدون که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش

.  .  .

 

یادت باشه که :

 

در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی . به آنچه گریه دار بود می خندی

.  .  .

 

آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است

.  .  .

 

کشتن گنجشک ها ، کرکس ها را ادب نمی کند

.  .  .

 

از دشمن خود یک بار بترس و از دوست خود هزار بار

.  .  .

 

فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد


:: برچسب‌ها: عکس, س, دانلود, همه چی, اس, ام, اس,



داستانی تفکر بر انگیز....
نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391
ساعت : 17:32
نویسنده : SOLTAN

 

هنگام بازديد از يک بيمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسيدم

شما چطور مي‌فهميد که يک بيمار روانى به بسترى شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟

روان‌پزشک گفت:

ما وان حمام را پر از آب مي‌کنيم و يک قاشق چايخورى، يک فنجان و يک سطل جلوى بيمار مي‌گذاريم و از او مي‌خواهيم که وان را خالى کند.

من گفتم: آهان! فهميدم. آدم عادى بايد سطل را بردارد چون بزرگ‌ تر است.

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زير آب وان را بر مي‌دارد... شما مي‌خواهيد تختتان کنار پنجره باشد؟

 

********

 

1. راه حل هميشه در گزينه هاي پيشنهادي نيست.

2. در حل مشکل و در هنگام تصميم گيري هدفمان يادمان نرود . در حکايت فوق هدف خالي کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پيشنهادي.

3.همه راه حل ها هميشه در تير رس نگاه نيست.


:: برچسب‌ها: دانلود, بیا, همه چی, جک, اس, ام, اس,



عکس های زیبای مسی ور ونالدو.دانلود
نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391
ساعت : 16:46
نویسنده : SOLTAN

به ادامه مطلب بروید


:: برچسب‌ها: دانلود, عکس خفن , عکس, مسی, رونالدو,
 



از خودم
نوشته شده در جمعه 24 آذر 1391
ساعت : 16:46
نویسنده : SOLTAN

امروزه در دنیا روزگاریست که شیطان فریاد میزند ادم پیدا کنید سجده می کنم.




دانلود اهنگ سیاوش قمیشی بانام بی خیال
نوشته شده در یک شنبه 19 آذر 1391
ساعت : 16:27
نویسنده : SOLTAN

برای مشاهده لینک  به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 



ساعت : 22:42
نویسنده : SOLTAN

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

 



ساعت : 14:0
نویسنده : SOLTAN

لینک ها:

لطفا برای دانلود لینک هارو روی مرورگر خود کپی کنید.

سوالات:    http://up.toca.ir/images/r3ayut5iotd9rggy1qq0.docx

پاسخ:       http://up.toca.ir/images/utg1cs1fw5myjwi8bic4.docx




دانلود بازی فلش
نوشته شده در جمعه 17 آذر 1391
ساعت : 13:57
نویسنده : SOLTAN

چند تا بازی فلش رو امتحانی براتون می ذارم

لینک مستقیم:   

http://up.toca.ir/images/hij3o380fm6uutxg17pc.rar    




رسم های کتاب سوم راهنمایی
نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391
ساعت : 12:3
نویسنده : SOLTAN

لینک دانلود:     http://uplod.ir/d4ocxqyeaepd/rasm_sevom.doc.htm

 

لینک بالا با مرورگر اینترنت اکسپلورر نمیسازد




ساعت : 10:1
نویسنده : SOLTAN

کد:    THET-ALEV-LEFR-USWO

                  امید وارم لذت ببرید.

 

 




نمونه سوالات امتحانی سوم راهنمایی
نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391
ساعت : 9:43
نویسنده : SOLTAN

ریاضی     http://up.333.ir/images/7kb5w1idvw86635agew5.docx  

فارسی    http://up.333. ir/imag  es/kezzy9wzw64z2pj2odk8.docx 

علوم    http://up.333.ir/images/cx6slem32aw00umj1nfx.docx

عربی  http://up.333.ir/images/4xn55q1d9j7r8v692231.docx

 زبان     http://up.333.ir/images/yyygxyxhrvnuafmgcj.docx 

 

لینک های بالا با مرورگر اینترنت اکسپلورر نمیسازد




حدیثی از مام علی
نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391
ساعت : 23:34
نویسنده : SOLTAN

مراقب افکارت باش گفتارت می شود

مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود

مراقب رفتارت باش که عادتت می شود

مراقب عادتت باش که شحصیتت می شود

مراقب شخصیتت باش که سر نوشتت می شود

امام علی(ع)




از حافظ...
نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391
ساعت : 1:58
نویسنده : SOLTAN

 

چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مسبغنی است

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روز افزون كه یوسف داشت دانستم

كه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم

جواب تلخ می زیبد لب لعل شكر خارا

نصیحت گوش كن جانا كه از جان دوست تر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانارا

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر كمتر جو

كه كس نگشود و نگشاید به حكمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

كه بر  نظم تو افشاند فلك عقد ثریا را

 

                  همیشه دوست می دارم خیلی زیاد م.نداف را




فلسفه عشق
نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391
ساعت : 1:45
نویسنده : SOLTAN

 

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می

کردند:شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات.


روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به

تعمیر قایقهایشان کردند.

اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی

آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد.

در همین زمان او از ثروت با کشتی با شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک

خواست.

“ثروت، مرا هم با خود می بری؟”

ثروت جواب داد:

“نه نمی توانم، مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست، من هیچ جایی برای

توندارم.”

عشق تصمیم گرفت از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.

“غرور لطفاً به من کمک کن.”

“نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”

پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.

“غم لطفاً مرا با خود ببر.”

“آه عشق. آن قدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”

شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که اصلاً

متوجه عشقنشد.

ناگهان صدایی شنید:

“بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”

صدای یک بزرگتر بود. عشق آن قدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی

خودرا بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند، ناجی به راه خود رفت.

عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم

ازعشق بزرگتر بود پرسید:

” چه کسی به من کمک کرد؟”

دانش جواب داد: “او زمان بود.”

“زمان؟! اما چرا به من کمک کرد؟”

دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:

“چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند.”




شور حسینی
نوشته شده در دو شنبه 6 آذر 1391
ساعت : 21:19
نویسنده : SOLTAN

خشک مقدسی برید سر برادر مرا

در ان زمانکه می شنید ناله ی مادر مرا

بروی سینه اش نهاده چکمه را

 سر تو می برد ز کینه از قفا

حسین من حسین من(2)

*     *      *

بلبل شوریده ام و وصف جمال می کنم

با گل پاره پاره ام چه شور و حال میکنم

یوسف من حسین پیراهنت چه شد

زیر سم ستور با بدنت چه شد

حسین من حسین من(2)

 

از حاج محسن رشید در بازار تهران،هیئت قندی(خانواده شهدا)

:: موضوعات مرتبط: ، ،
:: برچسب‌ها: نوحه,



پابوس امام رضا
نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391
ساعت : 19:11
نویسنده : SOLTAN

 

یا امام رضا

تو دل یه مزرعه یه کلاغ که رو سیاست

هوایی شده بره پا بوسه امام رضا

اما هی فکر می کنه اونجا جای کفتراست

آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست

من که توی سیاهیا از همه رو سیاه ترم

میونه اون کبوترات با چه رویی بپرم

تو همین فکرا بودش٬ کلاغ عاشق ما

یه دلش می گفت برو٬ یه دلش می گفت نرو

که یهو صدایی گفت تو نترسو راهی شو

به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو

من که توی سیاهیا از همه رو سیاه ترم

میونه اون کبوترات با چه رویی بپرم




خدایا....
نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391
ساعت : 1:47
نویسنده : SOLTAN

خدايا !
آنچنان تار و پود وجود ما را به عشق خود عجين كن كه در وجودت محو شويم.

                                                                                                             « شهيد دكتر مصطفي چمران »

  امین




از شهید مطهری.....
نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391
ساعت : 1:42
نویسنده : SOLTAN

از کودکی همیشه این سوال برایم مطرح بود که چرا قطار تا وقتی ایستاده است کسی به او سنگ نمی‌زند اما وقتی قطار به راه افتاد سنگباران می‌شود...

 

این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم دیدم این‏ قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن‏ است مورد احترام است، تا ساکت است مورد تعظیم و تبجیل است اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمی‏کند، بلکه‏ سنگ است که بطرف او پرتاب می‏شود، و این نشانه یک جامعه مرده است، ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه‏ ساکت، متحرکند نه ساکن، باخبرترند نه بی‏خبرتر .

     ایااز نظر شما واقیعت دارد؟




سخنی ازدکترشریعتی
نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391
ساعت : 1:35
نویسنده : SOLTAN

 

اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتی كه بچه بودم هر شب دعا میكردم كه خدا یك دوچرخه به من بدهد.. بعد فهمیدم كه اینطوری فایده ندارد. پس یك دوچرخه دزدیدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخش

هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن ؟

 

به نظر شما چرا اینگونه است؟چرا......




صفحه قبل 1 ... 44 45 46 47 48 ... 50 صفحه بعد